- از آن
- متعلق به
معنی از آن - جستجوی لغت در جدول جو
- از آن
- از چیز معهود یا مذکور از مشارالیه، از آن جهت بدان سبب: از آن گریستم که... . (بیهقی)، از آن مردی است که در شهر چین میان چند تن خیق در میدان فرزند من قابض را بکشت و بیامد و ریش من بگرفت) (سمک عیار)، از آن جمله از جمله: و وی (ما الشعیر) آن چیزی است که بیست و چهار گونه بیماری معروف را سود دارد از آن... ذات الجنب و حمی مطبقه) (نوروز نامه)
- از آن
- آن، برای، متعلّق به
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مالکیت
از آنکه، از آن جهت که، به علت آنکه، زیراکه
تاز آندن، در حال تاختن، تاخت کنان
ناز کننده، نازکنان، در حال ناز کردن
خواهان، قصد کننده، آهنگ کننده، رشد کننده، خرامنده، طولانی، دراز، بلند، برای مثال قدت باد یاز آن چو سرو سهی / رخت باد خرم چو برگ سمن (بهار - ۴۰۷) ، درحال خرامیدن
از ریشه از پایه از اساس از اصل، اص هیچ: (همی دید کش فر و برز شهی است و لیکن ندانستش ازبن که کیست) (اسدی) یا ازبک دندان. از بن گوش بطوع و رغبت بجد. یا ازبک گوش. کمال اطاعت و بندگی و خدمتکاری از ته دل و مکنون خاطر از بن دندان
از ریشه، از بیخ، از اصل
از جمله
از آن جمله
از آنسو، از آنطرف
از چیز معهود یا مذکور، بدان سبب بدان جهت بعلت آن که: (با قاضی شیراز هم بد بود از آنچه باری چند امیر محمود گفته بود که قاضی را وزارت شاید) (بیهقی)
برای آن، بدآن جهت
از آن جهت که به علت آن که: (ایشان ندانند از آن که اندیشه نکنند) (تفسیر ابوالفتوح)
از آن سوی از آن طرف: (هم آنگاه خسرو از آن روی کوه پدید آمد از راه دور از گروه) (فردوسی)، از آن جهت بدان سبب چون زیرا بعلت آنکه: (من پاسخی بدو ندادم از آن رو که اورا دوست خود میدانستم و این کار را در دوستی سزاوار نمیدیدم)
بعد سپس از آن هنگام ببعد
از آنوقت، از آن زمان
پس از آن روز
از آن میان، همانند
بعد، سپس، از آن به بعد
زیرا، ازیرا، از این راه، از این رو، از این جهت، ایرا، برای مثال تنم خمیده چو ذال است از آن کجا زلفت / به دال ماند و خالت چو نقطه بر سر ذال (امیرمعزی - لغتنامه - از آن کجا)
زیرا، ازیرا، از این راه، از این رو، از این جهت، ایرا
پاره ای از آن
ناآگاه از آنکه
غافل از آنکه
پس ازان
بدون، بی آنکه
دواننده، به تاخت درآورنده
در حال گداختن، سوزان، سوزاننده، برای مثال فرو گفت با او سخن های تیز/ گداز آن تر از آتش رستخیز (نظامی۵ - ۹۲۰)
آلتی که با آن میخ را از چیزی بیرون می آورند یا با آن دندان را می کشند، میخ کش
خرامان، برای مثال گراز آن گراز آن نه آ گاه از این / که بیژن نهاده ست بر بور زین (فردوسی - ۳/۳۱۱)
تازیانه، تسمۀ چرمی با دستۀ چوبی که هنگام اسب تاختن به دست می گیرند یا با آن کسی را کتک می زنند، شلاق
Transcendentally, Transcendently