جدول جو
جدول جو

معنی از آن - جستجوی لغت در جدول جو

از آن
آن، برای، متعلّق به
تصویری از از آن
تصویر از آن
فرهنگ فارسی عمید
از آن(اَ)
منه . از او. از وی:
زن پیر رفت و می آورد و جام
از آن جام فرهاد شد شادکام.
فردوسی.
آن که برهم زن جمعیت ما شد یارب
تو پریشانتر از آن زلف پریشانش کن.
؟
و رجوع به آن شود.
لغت نامه دهخدا
از آن
از چیز معهود یا مذکور از مشارالیه، از آن جهت بدان سبب: از آن گریستم که... . (بیهقی)، از آن مردی است که در شهر چین میان چند تن خیق در میدان فرزند من قابض را بکشت و بیامد و ریش من بگرفت) (سمک عیار)، از آن جمله از جمله: و وی (ما الشعیر) آن چیزی است که بیست و چهار گونه بیماری معروف را سود دارد از آن... ذات الجنب و حمی مطبقه) (نوروز نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
از آن
متعلق به
تصویری از از آن
تصویر از آن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از از آن کجا
تصویر از آن کجا
زیرا، ازیرا، از این راه، از این رو، از این جهت، ایرا، برای مثال تنم خمیده چو ذال است از آن کجا زلفت / به دال ماند و خالت چو نقطه بر سر ذال (امیرمعزی - لغتنامه - از آن کجا)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از آن پس
تصویر از آن پس
بعد، سپس، از آن به بعد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از آن رو
تصویر از آن رو
زیرا، ازیرا، از این راه، از این رو، از این جهت، ایرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از آنک
تصویر از آنک
از آنکه، از آن جهت که، به علت آنکه، زیراکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاز آن
تصویر تاز آن
تاز آندن، در حال تاختن، تاخت کنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناز آن
تصویر ناز آن
ناز کننده، نازکنان، در حال ناز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاز آن
تصویر یاز آن
خواهان، قصد کننده، آهنگ کننده، رشد کننده، خرامنده، طولانی، دراز، بلند، برای مثال قدت باد یاز آن چو سرو سهی / رخت باد خرم چو برگ سمن (بهار - ۴۰۷)، درحال خرامیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از بن
تصویر از بن
از ریشه، از بیخ، از اصل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ نِ)
ملک . مال : ازآن تو یا من یا اوست. منزلیست اندر وی خرگاه هاست ازآن خلخیان. (حدود العالم). و اندر نصیبین دیرهاست ازآن ترساآن. (حدود العالم). و غلامی ترک ازآن پسرش بسرای امیر آورده بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 122). بفرمای (حصیری) خازنان را که با تواند تا ببرند و تسلیم کنند ازآن خان و ولیعهد و خاتونان و مادران دو ودیعت و از آن عمان و خویشاوندان و حشم. (تاریخ بیهقی ص 212). و صد شتر ازآن عبدالمطلب برده بودند به سوی ابرهه. (مجمل التواریخ والقصص). و هر مالی که جمعکرده ام ازآن بندگان ملک است. (قصص الأنبیاء ص 88).
آن قاطر لگدزن بابا ازآن من
وآن گربۀ میوکن بابا ازآن تو.
وحشی.
رجوع بهمین لغت نامه ذیل ((آن)) شود.
لغت نامه دهخدا
(جُ دَ)
از آن قبیل: باز اعمال خیر و ساختن توشۀ آخرت از علت گناه از آنگونه شفا میدهد. (کلیله و دمنه) ، بچشم. بدیدۀ:
کنون از ره بیگناهان بما
نگه کن بر آئین شاهان بما.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(جُ کَ دَ)
منذ. مذ. از آن زمان
لغت نامه دهخدا
(اَ چِ)
مخفف از آنچه مرا:
زمین جز بفرمان تو نسپرم
وز آنچم توفرمان دهی نگذرم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ)
از بیخ. ازریشه. از اصل، فشردن آنچه در جراحت بود تا آنکه بچسبد پوست آن و خشک گردد خون بر آن، دارو کردن تا به شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مخفف از آنکه. زیرا که. بعلت آنکه:
بی زر و سیمی ای برادر از آنک
شوخ چشمیت نیست چون عبهر.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(اَ چِ)
بدان سبب. بدان جهت. بعلت آنکه: با قاضی شیراز هم بد بود از آنچه باری چند، امیر محمود گفته بود که قاضی را وزارت شاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 407). و رجوع به زانچه شود
لغت نامه دهخدا
(کِ تَ پَرْ وَ)
آراسته شدن. ازدیان، عیب کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از از بن
تصویر از بن
از ریشه از پایه از اساس از اصل، اص هیچ: (همی دید کش فر و برز شهی است و لیکن ندانستش ازبن که کیست) (اسدی) یا ازبک دندان. از بن گوش بطوع و رغبت بجد. یا ازبک گوش. کمال اطاعت و بندگی و خدمتکاری از ته دل و مکنون خاطر از بن دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از آنرو
تصویر از آنرو
از آنسو، از آنطرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از آنچه
تصویر از آنچه
از چیز معهود یا مذکور، بدان سبب بدان جهت بعلت آن که: (با قاضی شیراز هم بد بود از آنچه باری چند امیر محمود گفته بود که قاضی را وزارت شاید) (بیهقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از آنجا
تصویر از آنجا
برای آن، بدآن جهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از آن که
تصویر از آن که
از آن جهت که به علت آن که: (ایشان ندانند از آن که اندیشه نکنند) (تفسیر ابوالفتوح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از آن روی
تصویر از آن روی
از آن سوی از آن طرف: (هم آنگاه خسرو از آن روی کوه پدید آمد از راه دور از گروه) (فردوسی)، از آن جهت بدان سبب چون زیرا بعلت آنکه: (من پاسخی بدو ندادم از آن رو که اورا دوست خود میدانستم و این کار را در دوستی سزاوار نمیدیدم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از آن پس
تصویر از آن پس
بعد سپس از آن هنگام ببعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از آن باز
تصویر از آن باز
از آنوقت، از آن زمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از آن جمله
تصویر از آن جمله
از آن میان، همانند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از از آن روز به بعد
تصویر از آن روز به بعد
پس از آن روز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از از آن میان
تصویر از آن میان
از آن جمله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از از آنش
تصویر از آنش
مالکیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از از آنگونه
تصویر از آنگونه
از جمله
فرهنگ واژه فارسی سره
آن ها
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان گلی جان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی